“بسم رب الشهدا و صدیقین”
جنگ صفین بود. دلاوری از سپاه حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) به میدان رفت. جانانه می جنگید و رشادت هایش ترس بر جان دشمنان انداخته بود.هیچکس نمی دانست او کیست! صورتش را پوشانده بود.
در میدان بود که فرمان پدر را شنید و به اردوگاه بازگشت، او عباس بود!
پرسیدند:«یا امیر چرا عباس روی از دشمن پوشاند؟» فرمودند:«تا از چشم بدنظر در امان باشد!» عرض کردند:« دلاوری هایش لرزه بر اندام دشمن انداخت، چرا فرمان به بازگشت او دادید؟» فرمودند:« عباس باید بماند و در کربلا یاور حسین(علیه السلام) باشد، عباس باید بماند!»
.
.
.
در کربلا سه بار تیر سه شعبه پرتاب شد؛ یکی بر گلوی طفل شش ماهه اصابت کرد، یکی در قلب اباعبدالله (علیه السلام) نشست و دیگری را بر چشم قمر منیر بنی هاشم زدند!
اما چرا چشم؟
در عرب سه نام برای شیر استعمال میشود؛ اسد، حیدر ، عباس! و عباس آن شیری است که با نگاهش دشمن را می ترساند…
دیدند سربازانشان از ترس نمی توانند قدم از قدم بردارند؛ تیر بر چشم عباس زدند!.
*یا باب الحوائج اباالفضل العباس*
ممنون
اللهم صل علی محمد وآل محمد